تبریزی ها خودشان زبان به اعتراف می گشایند و تبریز را «شهر عالم پرور ِ نخبه کُش» می خوانند. البته این «درد» کم و بیش در همه جا شایع است.
بعداز ظهر سه شنبه 90.03.03 جهت عرض ادب خدمت استاد رفته بودم که امشب (بامداد پنجشنبه) عازم سفر هستند. مشغول نوشتن خط و انجام سفارش بود. پس از مدتی یکی دیگر از شاگردان استاد هم آمد و دو قلم نی داد تا استاد تراش بزند. او که در روبروی استاد نشسته بود اشاره به زخم های دست استاد کرد و علت حادثه را پرسید. بنده که کنار استاد نشسته بودم متوجه قضیه نشده بودم. استاد تعریف کرد که چند روز قبل که باران هم می باریده زمین خورده است و دستش زخمی شده و زانوی شلوارش پاره شده. بعد (در ادامه صحبت هایمان) گفت همینه دیگه، برای آدم حواس نمیگذارند!
مدتی است که با استاد رابطه نزدیکی دارم و گاهی سؤال میکنم و درد دل میکند. استاد از تهمت های بی اساس، سنگ اندازی ها و ... ی یک عده که با آبروی او بازی می کنند و حاصل زحمات او را به باد می دهند دل پرخونی دارد.
یاد روزهای گذشته افتادم. مدتی پیش نمیدانم صحبت از کجا شروع شد (گمانم یا از تهمت هایی بود که به خود استاد میزدند یا تهمت هایی که به استاد امیرخانی می زدند و او را «بی دین» و «کافر» می خواندند) که استاد گفت با مرحوم استاد بخت شکوهی هم همین کار را کردند و زندگی را برایشان تنگ و تار نمودند. گفت همین کارها را می کنند که فکر انسان مشوش و حواس او پرت می شود و وقتی حواس انسان پرت شد و فکرش متمرکز نبود همین گونه می شود که متوجه نمی شود و با دوچرخه زیر کامیون می رود!
خدا رحمت کند مرحوم استاد بخت شکوهی را ؛ توفیق زیارتش نصیبم نشد اما جز خوبی درباره ی آن بزرگوار نشنیده ام.
القصه... استاد خیلی از حرف ها را نمی زند و گفته است نخواهد گفت. ایشان میتوانند از حق خود بگذرند و از کسانی به او ظلم می کنند حق خواهی نکنند اما اگر روزی بنابر تظلم باشد بنده دادخواهی خواهم کرد و آنها که بی محابا تهمت می زنند، با آبروی افراد بازی می کنند، نسبت ناروا می زنند، نمک می خورند و نمکدان می شکنند، ... و به هر طریق ظلم می کنند باید پاسخگو باشند.
جرق جرداق گفت در محضر خدا دادخواهی خواهم که چرا علی (علیه السلام) با آن عظمت را 25 سال خانه نشین کردند و او که باید انسان تربیت می کرد ، بیل و کلنگ به دستش دادند.
ما مدعیان و دادخواهان روزگار هستیم!
برچسب ها :
خودنوشت ,