مقام معظم رهبری فرمود: «این را همه بدانند که آنچه ما برای رئیسجمهور آینده نیاز داریم، عبارت است از امتیازاتی که امروز وجود دارد، منهای ضعفهائی که وجود دارد. این را همه توجه کنند؛ رئیسجمهورِ هر دورهای باید امتیازات کسبی و ممکنالحصول رئیسجمهور قبلی را داشته باشد، ضعفهای او را نداشته باشد».
هر کسی خواسته در این کشور رأی مردم را جلب کند و مقبولیتی برای خود کسب نماید به خوبی راه آن را می داند که چیزی جز دم زدن از اسلام و انقلاب و ولایت نیست.
حتی خاتمی –که نماینده افسادطلبان شد- با شعار «سه سید فاطمی؛ خمینی، خامنه ای، خاتمی» آمد. احمدی نژاد با احیا و بازگویی آرمان های انقلاب آن رأی بالا را به دست آورد و رئیس جمهور شد. یا همین قالیباف که مدام یکی به نعل و یکی به میخ می زند و گاه خود را «اصلاح طلب!» و گاه دیگر انقلابی و اصولگرا معرفی می کند چند سالی است چفیه بر دوش می اندازد و تظاهر به انقلابی بودن و تبعیت از ولایت فقیه می کند. همچنانکه کم نیستند آن عده ای که در دوران پس از طوفان، چفیه بر دوش انداختن را راه کسب اعتبار خود قرار داده اند.
در این که اگر کسی اعتباری در این کشور داشته باشد از اسلام و انقلاب و تبعیت از رهبری است تقریبا هیچ کس تردیدی ندارد اما بنده نمیدانم چرا افرادی که با این اعتبار و از این راه سر کار می آیند و مقامی به دست می آوردند پس از مدتی منقلب می شوند و به بیراهه می افتند. به جای آن که اعتبار خود را حفظ کنند و افزایش دهند مدام در پی جلب آن عده قلیلی هستند که جز به سقوط نظام اسلامی راضی نیستند و دلهای «لایفقهون بها»ی آنان هیچگاه جلب و راضی نخواهد.
موسوی ِ نخست وزیر، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد ؛ هرکدام را که نگاه کنید همین گونه بوده اند.
مگر موسوی با شعار «یاحسین، میرحسین» ، «نخست وزیر امام (ره)» و ... نیامد و برخی هوادارانش شعار الله اکبر سر ندادند و در نمازجمعه شرکت نکردند!؟ عمده رأیی هم که آورد از همین رو بود هرچند که حامیان و مشوقان اصلی او امثال اوباما و نتانیاهو و ریگی و لندن نشینان و گوگوش و ...... بودند و طمعها در او داشتند.
حسن روحانی هم در مناظرات به دروغ از اقتدارملی سخن می گفت و «اطلاع» رهبری از اوضاع را «تأیید» رهبری می خواست نشان بدهد و به دروغ، ذلت دولت افسادات و تعلیق کامل فعالیت های هسته ای (حتی در رأکتور تحقیقاتی تهران) را نفی می کرد.
اشکال کار کجاست!؟ و دلیل این تغیّر و تنزِل چیست!؟ نمی دانم!
اگر بخواهم نقاط ضعف عمده خاص هر یک از سه دولت گذشته رو عنوان کنم باید عرض کنم:
هاشمی، معیارهای انقلاب را منقلب کرد یعنی به جای آن ساده زیستی، مردمی بودن، خدایی بودن و ... اشرافیت را بین مسئولین و به طبع اون بین مردم رواج داد و انحرافی بزرگ حاصل شد که منشأ مسائل دیگر گردید.
خاتمی، منشأ ایمان و انسانیت یعنی «حیا» و حفظ «حرمت»ها را از میان برداشت.
احمدی نژاد، خودسری و قانون گریزی را رواج داد.
همین جا -بی هیچ ظاهرسازی و تکبر در برابر اعتراف به اشتباه- عرض بکنم که :
ذره ای از رأیی که در سال 88 به احمدی نژاد داده ام پشیمان نیستم و حتی تردید هم نکرده ام.
به جهت اینکه اولا رأی به احمدی نژاد، رأی به آرمان های انقلاب و گفتمان انقلابی بود و به عبارت بهتر، رأی به یک «گفتمان» بود، نه رأی به «شخص». همچنانکه خیلی از اساتیدی که شخصیتهای اخلاقی و عرفانی هستند اما در اون «جنگ احزاب انقلاب اسلامی» که همه کفر و نفاق در مقابل انقلاب صف کشیده بودند مجبور به نطق سیاسی و اسم بردن از شخص خاص شدند.
ثانیا اشتباهاتی که احمدی نژاد انجام داد و انحرافاتی که در او پیدا شد همان هایی بود که آن سه نفر دیگر از همان ابتدا داعیه ی آن را داشتند. فی المثل، آقای هاشمی نزدیکیهای نوروز 91 دم از مذاکره مزبوحانه با آمریکا زد و احمدی نژادی با 6-7 ماه تأخیر در نیویورک با گردش از مواضع اصولی قبلی، همان اشتباه هاشمی را به زبان آورد. فرقش همین بود.
عدم تمکین مطلق نسبت به ولی فقیه، گماردن افراد فاسد و بی صلاحیت به مناصب حکومتی، راه اندازی جشن های پرهزینه و پرحواشی و بی حاصل، اشتغال به حواشی به جای پرداختن به مشکلات اساسی، و ... همگی اینها انحرافاتی بود که «بعدا» در دولت دهم پدیدار شد و شدت گرفت اما «از همان ابتدا» در دستورکار آن سه نفر دیگر قرار داشت.
برچسب ها : سیاست ,