* چرا نظریه ولایت فقیه تنها شکل حکومت دینی تلقی می شود؟
ابتدا ببینیم نظریه ولایت فقیه دربردارنده چه پیامی است؟ آنچه به طور خلاصه درباره ولایت فقیه می توان گفت، این است: در زمانی که امام معصوم علیه السلام حاکمیت ندارد، فقهایی که با شرایطی خاص از طرف معصومین علیهم السلام به حاکمیت نصب شده اند، عهده دار اداره جامعه براساس اسلام می شوند.
 
دو ویژگی حکومت
می دانیم که هر تشکیلات حکومتی اهدافی از قبیل: تأمین نیازمندیهای شهروندان، برقراری امنیت داخلی، برقراری روابط با کشورهای دیگر که تضمین کننده منافع ملی است و غیره را تعقیب می کند؛ پس باید هر حکومتی دو ویژگی را دارا باشد: یکی راه رسیدن به این اهداف را بداند و در این راستا جامعه را آنچنان اداره کند که این اهداف تحقق یابد، دیگر اینکه مورد اعتماد مردم باشد یعنی شهروندان مطمئن باشند در سایه این حکومت آبرو، جان و مالشان حفظ می شود. هر انسانی –با هر عقیده- این دو ویژگی را شرط لازم حکومت می داند و انتظار دارد سردمداران حکومت به این دو شرط جامه عمل بپوشانند.
اگر حکومتی دینی باشد، باید در کنار اهداف مذکور، هدف دیگری را نیز در نظر داشته باشد و آن، آماده کردن زمینه رشد و ترقی معنوی شهروندان است. این هدف برای حکومت دینی از چنان اهمیتی برخوردار است که اهداف دیگر تحت الشعاع آن قرار می گیرند؛ به عبارت دیگر این هدف اولویت اول را در نظام اسلامی دارد.
حال با توجه به تمایز حکومت دینی از حکومت های دیگر، چه کسی باید رهبری این حکومت را که برآوردنده اهداف فوق است، برعهده بگیرد؟

شرایط حاکم دینی
از آن رو که در حکومت دینی ادراه جامعه براساس قوانین اسلامی است، آن کس که در رأس قدرت قرار دارد باید آگاهی کافی به قوانین اسلامی داشته باشد تا در جریان اداره اجتماع از این قوانین سرپیچی نشود. این آشنایی باید در حد اجتهاد باشد.
بنابراین اولین شرط حاکم دینی، اجتهاد در فقه است. ضرورت این شرط بسیار روشن است؛ زیرا هرکس مجری قانون شد، باید کاملا از آن آگاهی داشته باشد و در میان مسلمانان، فقها بیشترین اطلاع و آگاهی را از قوانین شرعی و دینی دارند.
دومین شرط، تقوا و صلاحیت اخلاقی است؛ زیرا اگر حاکم از تقوا برخوردار نباشد قدرت، او را تباه می کند و ممکن است منافع شخصی یا گروهی را بر منافع اجتماعی و ملی مقدم دارد. برای حاکم –در هر نظام- درستکاری و امانتداری شرط است تا شهروندان با اطمینان و اعتماد زمام امور را بدو بسپارند ولی برای حاکم دینی تقوا و درستکاری در حد اعلا ضروری است.
سومین شرط، آگاهی و اهتمام به مصالح اجتماعی است؛ یعنی کسی که حاکم مردم است باید بداند در چه اوضاعی جامعه را اداره می کند. او باید روابط بین المللی را بداند و دشمنان و دوستان داخلی و خارجی را تشخیص دهد. اینها مهارت هایی است که برای هر حاکم لازم است وگرنه او در تدبیر جامعه با مشکلات فراوانی روبرو خواهد شد.
ممکن است شرایط مذکور در غیر فقیه موجود باشد، ولی شرط فقاهت ما را ملزم می دارد حاکم شرعی، فقیه جامع الشرایط باشد. باید گفت شرایط مذکور برای حاکم دینی، مورد تأکید پیشوایان دینی است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «أیها الناسُ إنَّ أحقَ الناسِ بهذا الأمر أقواهُم عَلیهِ وَ أعلَمُهُم بأمر اللهِ فیه»؛ ای مردم! شایسته ترین مردم برای حکومت کسی است که از دیگران تواناتر و به دستور خدا در امر حکومت داناتر باشد. (نهج البلاغه، خطبه 173)
با توجه به شرایط مذکور، ما مدعی هستیم حکومت مشروع از دیدگاه ما فقط ولایت و حکومت فقیه است.

منبع: کتاب پرسش ها و پاسخ ها، علامه محمدتقی مصباح یزدی (دامت برکاته)

 

اگه مطلب براتون مفید بود ،

جهت خشنودی و تعجیل ظهور  بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء صلواتی نثار کنید.

تاریخ درج در کلوب: 1388.04.25 ساعت 01:25