دو بند از یک ترکیب بند

... این رفته سر به نیزه ی اعدا، حسین توست
این مانده بر زمین تن تنها، حسین توست

این آهوی حرم که تن پاره پاره اش
در خون کشیده دامن صحرا، حسین توست

این پر گشاده مرغ همایون که سوی خلد
کش پر ز تیر رسته به اعضا، حسین توست

این سر بریده از ستم زال روزگار
کز یاد برده ماتم یحیی، حسین توست

این مِـهر مُنکسف که غبار مصیبتش
تاریک کرده چشم مسیحا حسین توست

این ماه مُنخسف که بر او اشک اهل بیت (ع)
گویی گسست عِقد ثریّا، حسین توست

این لاله گون عمامه که در خلد بهر او
معجر کبود ساخته زهرا (س)، حسین توست

اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول (ص)
گیسو گشاد و دیده سوی مرقد بتول


کای بانوی بهشت بیا حال ما ببین
ما را به صدهزار بلا مبتلا ببین

در انتظار وعده ی محشر چه مانده ای؟
بگذر به ما و شور قیامت به پا ببین

بنگر به حال زار جوانان هاشمی
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین

آن گلبنان که از دم روح الامین شکفت
خشک از سموم بادیه ی کربلا ببین

آن سینه ای که مخزن علم رسول (ص) بود
از شست کین نشانه ی تیر بلا ببین

آن گردنی که داشت حمایل ز دست تو
چون بسملش بریده ی تیغ از قفا ببین

با این جفا نیَند پشیمان، وفا نگر
با این خطا زنند دم از دین، حیا ببین

لختی چو داد شرح غم دل به مادرش
آورد رو به پیکر پاک برادرش


(حاج سلیمان صباحی بیدگلی)

منبع: کتاب «من میگویم، شما بگریید»




برچسب ها : شعر و ادبیات  ,