«مکالمات حسنیّه در مجلس هارون الرشید با علمای مخالفین» -که جزو ملحقات کتاب «حلیة المتقین» علامه محمدباقر مجلسی چاپ شده- جزو دلنشین ترین و بهترین مطالبی است که تا کنون دیده ام؛ مناظراتی بسیار شیرین و جذاب که تحسین هر خواننده ای را بر می انگیزد. خیلی دوست داشتم این مطلب رو در اختیار دوستان قرار بدم تا اگه کسی تا به حال نخونده مطالعه کنه و خواستم تا از روز ولادت ثامن الائمه علیه و علیهم السلام کم کم در وبلاگ قرار بدم و در آخر به صورت فایل وُرد منتشرش کنم که با یک جستجو در اینترنت متوجه شدم قبلا زحمت این کار کشیده شده. در نتیجه با ذکر مقدمه ی این مکالمات، لینک دانلود فایل pdf رو جهت استفاده دوستان در وبلاگ قرار میدم و التماس دعا دارم.

تاریخ شیعه همواره شاهد رادمردان و شیرزنانی بوده است که در خفقان ظلم و بیداد و کینه و ستیز با مذهب حق اهل بیت، به دفاع جانانه از این گوهر برین پرداخته‌اند و در مواقع بسیار جان خویش را در این راه نثار کرده‌اند .

اما در این میان، دفاع و مناظره عالمانة کنیزی به نام حْسنیه برجسته‌تر می‌نماید . از این رو، بر آن شدیم تا این بحث و داستان دلکش آن را ارائه دهیم . باشد که خوانندگان به ذوق افتند و اصل بحثها را در منابع ارجاع شده دنبال نمایند . آری ، حسنیه الگویی است برای همة عالمان و دانشجویان و به ویژه زنانی که به دنبال الگوگیری هستند .

آنچه در پی می آید « مکالمات حسنیه در مجلس هارون الرشید با علمای مخالفین » است که به ضمیمة کتاب حلیة المتقین اثر علامه محمد باقر مجلسی چاپ شده است و اخیراً کتابی با عنوان شهابی از دامان خورشید به قلم آقای حسین اثنی عشر به طبع رسیده که با روان سازی عبارات علامة مجلسی، آن را به صورت اثر مستقلی به چاپ رسانیده‌اند .این نوشتار، تلخیص شده عبارات علامة مجلسی است؛ هر چند در مواردی اندک و بر حسب ضرورت بعضی از عبارات نامأنوس تغییر یافته است و از کتاب شهابی از دامان خورشید نیز بهره‌گیری شده است .

روایت شده است که در زمان دولت و ایام خلافت هارون الرشید ، مردی بود بازرگان ، با نعمت فراوان و از مشاهیر بغداد بود و شهرت تمام به محبت خاندان طیبین و طاهرین داشت و پیوسته در ملازمت امام جعفر بن محمد (صادق) علیه السلام بودی . شرایط بندگی و خدمتکاری به جای آوردی . بعد از شهادت آن حضرت به واسطة ظلم دشمنان دین، اموال و اسباب او تمام از دست وی بیرون رفت و درویشی و فقر روی به وی نهاد و او را هیچ چیز نماند، جز کنیزی که در پنج سالگی وی را خریده بود و به مکتب داده و مدت ده سال در حرم محترم امام جعفر صادق علیه‌السلام تردد نمودی و قریب بیست سال به مطالعة علوم دینیه و معارف یقینیه مشغول بودی و در حْسن و ملاحت نیز نظیر نداشت . نام وی حْسنیه بود.

چون مشقّت فقر بر خواجه شدت یافت، روزی با کنیز خود اظهار شکایت روزگار نمود و گفت: ای حْسنیه ! تو مرا به منزلة فرزندی و مرا به غیر از تو کسی دیگر نیست و از برای تو زحمت بسیار کشیده‌ام تا تو را بدین مرتبه رسانیده‌ام و امروز تو به انواع فضایل وکمالات آراسته. باید که از روی فراست چارة کار من کنی که کار من از دست رفته و از هجوم فقر به رسوایی خواهد کشید .

حْسنیه گفت: ای خواجه ! صلاح در آن است که مرا پیش هارون‌الرشید بری و اظهار کنی به فروختن من. اگر از بها پرسید : بگو که صد هزار دینار زر خلیفتی. اگر گوید که وی چه هنر دارد که این بها می‌کنی ، بگوی : اگر تمام علما حاضر شوند و در علوم دینیه و مسائل شرعیه با او بحث کنند ، بر همه فایق آید و مغلوب نگردد . خواجه چون این سخن بشنید گفت : حاشا که من کاری چنین کنم؛ مبادا که آن ظالم بعد از آنکه بر کیفیت فضیلت و حْسن سیرت تو آگاه شود، به هر طریق باشد تو را از من بگیرد و من در مفارقت تو صبر نتوانم کرد ! پس حْسنیه گفت : ای خواجه ! مترس که به برکت محبت اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله تا مرا حیات هست کسی از تو مرا جدا نتوان کرد . برخیز و توکل کن که آنچه خیر است چنان خواهد شد و در این باب مبالغة تمام نمود .

خواجه بنابر مبالغة او برخاست و به خدمت یحیی بن خالد برمکی ، که وزیر هارون بود ، رفت و کیفیت احوال خود و کنیز را عرض کرد. یحیی گفت : برو کنیز را بیاور ! چون یحیی صورت و سیرت و بلاغت حّسنیه را مشاهده کرد متحیر شد و فوراً برفت و قصّه حْسنیه را به عرض رسانید. هارون گفت تا حْسنیه را حاضر کردند. چون حسنیه به مجلس هارون در آمد ، برقع (پوشیه) برروی کشیده و دعای هارون به جای آورد و شعری چند در مدح وی بخواند ، چنان که هارون را خوش آمد و بفرمود تا برقع از روی حْسنیه برداشتند. هارون چون صورت وی بدید، بی اختیار برخاست و گفت : تا خواجة وی را طلب کردند . هارون گفت : بهای کنیز چند است و نام وی چیست ؟ خواجه نام وی را بگفت و به صد هزار دینار خلیفتی قیمت کرد . هارون برآشفت و گفت: به چه واسطه وی را چنین بها می کنی ؟ خواجه نیز هنر وی را بگفت .

هارون گفت : اگر غیر این شد، بفرمایم که گردن تو را بزنند و کنیز مرا باشد و اگر سخن تو راست بود ، بفرمایم تا صد هزار زر خلیفتی به تو دهند و کنیز مر تو را باشد . خواجه پس از مشورت با کنیز، شرط را پذیرفت .......

دانلود فایل pdf متن کامل مکالمات با حجم 522 کیلوبایت

دانلود مقاله «بررسی عقاید حسنیّه» مشتمل بر خلاصه ای از مناظرات

منبع نوشتار: سروش وحی، شماره 9، دی ماه 1382 ؛ به نقل از سایت حوزه

منبع فایل: وبلاگ «من و متعه ام»

منبع مقاله: به نقل از وبلاگ «زرسازان»

جهت مشاهده سند مکالمات به کتاب حلیة المتقین علامه مجلسی مراجعه نمایید.

اگه مطلب براتون مفید بود،

جهت خشنودی و تعجیل ظهور  بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء صلواتی نثار کنید.

تاریخ درج در بلاگفا: 1388.08.02 ساعت 21:53




برچسب ها : بزرگان  ,