مقام معظم رهبری در چند مناسبت مختلف به تجلیل و تمجید از حجة الاسلام و المسلمین قرائتی پرداخته و ایشان را یک الگو معرفی کرده اند.

این که استاد قرائتی از کجا شروع کرده اند و چگونه به جایگاه رفیع فعلی رسیده اند را از زبان خود ایشان می خوانیم:

حجة الاسلام و المسلمین قرائتی

«... دیروز از بیت مقام معظم رهبری آمدند ستاد نماز گفتند از رهبری‌ خاطره‌ای هم دارید گفتم بله. سی چهل سال پیش اگر طلبه‌ها ده سال درس می خوندن از سطح وارد خارج می‌‌شدند ما تقریبا یه ده سال که توی سطح بودیم از 15 سالگی بود تا 25 سالگی الان حدود 70 سالمه این خاطره تقریبا برای 45 سال پیشه.

گفتم چرا آخوندی بشم فقیه، مفسر، عارف، موخر، حدیث‌شناس، تاریخ شناس، خطیب، امام جمعه، دفتر طلاق و ازدواج آ‌خر گفتم آخوند اطفال مثل پزشک اطفال خوب الگو دیدم کسی نیست اصلا چرا دیگران الگوی ما بشن من الگوی دیگران می‌شم مگر در قرآن نگفتن وجعل‌الله للمتقین امام یعنی تو الگوی دیگران باش یعنی من امام متقیان باشم.

از کجا شروع کنم بانی نداریم تو همین شهر شروع کردیم تخت سیاه نداشتیم با مقوا گچ نداشتیم با زغال تخته پاک نداشتیم با جوراب‌هامون ...
 
بالاخره گفتیم چه آخوندی بشیم؟ اطفال. الگو؟ خودت. مکانش کجا؟ خونه خودت. شاگردا؟ از کوچه 7 بچه پیدا کردیم از 13 ساله تا 20 سال با همین ها شروع کردیم آخر ماه رمضون یک ماه کاملا جلسه گذاشته بودیم بچه گفتن ایکاش تموم نمی‌شد من گفتم شما شاگردهاشو جور کنید من باز هم می‌آم چهارسال توی کاشون برای بچه‌ها جلسه گذاشتم بعد از اون یک روز اومدم مشهد گفتم یا امام رضا (ع) شدم آخوند اطفال همه هزینه‌هاش هم از خودم رایگان به معنای واقعی حالا اومدیم مشهد و من هیچ کس رو نمی‌شناسم اگه بشه یک جلسه با بچه‌های مشهد تو حرم برام فراهم کنی که یک چندوقتی هم اینجا بمونم خیلی خوب می‌شه وگرنه یک زیارت آل یاسین می خونم دو سه روزی می‌مونم و می‌رم که یه آقای موسوی نامی که دبیر تعلیمات دینی بود آمد گفت آقای قرائتی اینجا یک سمیناری است برای دبیران تعلیمات دینی من هم از اصفهان آمدم شما بیاید بریم تو این سمینار شرکت کنیم گفتم من که دبیر نیستم گفت بیا بریم ببینیم چی می‌شه نزدیک فلکه آب یک ماشینی وایستاد داخلش یک روحانی پشت فرمون بود گفت ایشون؟ گفت آقای قرائتی‌اند گفت شناختم که توی کاشون با تخته سیاه درس می‌دن خود روحانی پشت فرمون شهید باهنر بود.

بالاخره وارد یک ساختمان شدیم ساختمان خیلی بزرگی بود همه جمع بودن شهید بهشتی، آیت الله رفسنجانی، مقام معظم رهبری گفتم دبیر این جلسه کیه گفتن آقای بهشتی رفتم پیش ایشان گفتم اگر اجازه بدید چند دقیقه‌ای من تو این جلسه صحبت کنم گفتند در مورد چی گفتم کاری کردم که دیگران هم در جریانش قرار بگیرند خدا رحمت کند آقای بهشتی را پنج دقیقه بهم وقت داد توی همون پنج دقیقه من یک تکه شیرین گفتم که اینها دو سه بار برام دست زدن دکتر صادقی که جزو شهدای 72 تن دولت شدند گفتن نیم ساعت من هم مال ایشون پنج دقیقه من شد 35 دقیقه تو این مدت من معرکه گرفتم اونقدر که صندلی شهید مطهری از شدت خنده از پشت افتاد آقای خامنه‌ای بعد از جلسه گفتند آقا من سخنرانیم به آقای قرائتی، من سخنرانیم از سمت شاه تعطیل شده شما بیا به جای ما صحبت کن گفتم در مسجد محله ما جوان‌های خوبی هستند که من نمی‌توانم به خاطر تعطیل شدن سخنرانی‌ام برایشان صحبت کنم من و آقای خامنه‌ای به همراه ایشان به خانه‌شان رفتیم البته آقا گفتند بهتر است یک حمام هم بروید و بعد به مسجد برویم.

امام رضا (ع) این ‌چنین است من ازش یک جلسه ازش توی حرم خواستم اون منو به همراه آقای موسوی کنار شهید باهنر فرستاد به یک سمینار مهم پنج دقیقه من شد 35 دقیقه و بعد به عنوان سخنران در مسجد محله امام خامنه‌ای نیز حاضر شدم.

جوان‌ها! شما یک سرمایه هستید در همین جوانی یک قراردادهایی با امام رضا (علیه السلام) ببندید...»

+ مشاهده ی متن کامل سخنرانی و خاطرات خواندنی و نکته های ناب حاج آقا قرائتی




برچسب ها : بزرگان  ,