بیان هنرمندانه ی یک شاعر یعنی همین ...
(ای کاش بنده هم جزو مادحین و نوحه سرایان اهل بیت علیهم السلام می بودم)
گل به آب داد!
مادر، نه طفل تشنه ی خود را به باب داد
مهتاب را، فلک، به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعل خشک وی، از اشک، آب داد
بر کودک و پدر چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو، جواب داد
خون گلوی طفل ... نه، ایثار را ببین
آن گل، نخورد آب و، به گلچین گلاب داد
هم عندلیب پُرسد و، هم باغبان، به اشک
آبی به گل نداد، چرا گل به آب داد؟
پَرپَر چو مرغ می زد و تا پر نشسته، تیر
امّا به خنده باز تسلای باب داد
او خنده کرد و، عالم از این خنده گریه کرد
آبی ندید و آب، به چشم سحاب داد
دیگر به لای لای ندارد نیاز، تیر
او را به خواب برد و به مَهد ِ تراب داد
علی انسانی
برچسب ها : شعر و ادبیات ,