یکى از دلائلى که جامعه ما جامعه مرده است همین جریانى است که ما فعلًا در روز اربعین داریم.
در این روز واقعاً دو موضوع مهم داریم که بسیار شایسته اهمیت است. یکى آمدن جابر [به کربلا براى زیارت اباعبداللَّه علیه السلام] که آمدنش یک تابلوى بزرگ است، و دیگر زیارت اربعین- که الآن فرصت شرح آن نیست و باید در وقت دیگرى مضمونهاى آن زیارت را براى شما بخوانم- و این سنّتى که از دور، از هرجا که هستید حسین بن على علیه السلام را در این روز زیارت کنید. اینها دو جریان واقعى است.
یک جریان ساختگى که در هیچ کتاب معتبرى وجود ندارد و تنها در یک کتاب وجود دارد که آن کتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست «1» این است که در روز بیستم ماه صفر اسرا، اهلبیت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله، اهل بیت امام حسین علیه السلام از شام به کربلا مىآیند.
ما آن دو جریان اصیل را بکلى فراموش کردیم. شاید در میان همه ما دو نفر نباشند که زیارت اربعین را به قصد پیوند با حسین بن على علیه السلام خوانده باشند یا داستان جابر را از روى تدبّر گوش کرده باشند. هرجا که مىرویم صحبت از این است که اهل بیت امام حسین علیه السلام به کربلا سر قبر امام حسین علیه السلام آمدند؛ بعد چه شعرها، چه مرثیه ها، چه سینه زنیها، همه بر اساس دروغ!
این، علامت جامعه مرده است. دروغ را می پذیرد اما راست را هرگز حاضر نیست بپذیرد!
جابر بن عبداللَّه انصارى از صحابه پیغمبر اکرم و از جوانان اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله است و در جنگ خندق جوانى بوده در حدود شانزده سالگى، تازه بالغ شده بود، در وقت وفات رسول اکرم صلى الله علیه و آله تقریباً بیست و دو ساله بوده و بنابراین در سنه 61 هجرى این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر کور شده بود، چشمهایش نمیدید. با یک مرد محدّث بزرگوارى به نام عطیّه عوفى آمد و قبل از آنکه به سراغ تربت حسین علیه السلام برود، رفت سراغ فرات، غسل زیارت کرد و خودش را از سُعد- که گیاهى خوشبو بوده و آن را خشک می کردند و بعد میساییدند و پودر میکردند و از آن به عنوان یک عطر و بوى خوش استفاده میکردند- خوشبو کرد. عطیّه میگوید وقتى که جابر از فرات بیرون آمد گامها را آهسته برمیداشت و در هر گامى ذکرى از اذکار الهى بر زبانش بود.
جابر از دوستان امیرالمؤمنین و از دوستان خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله و در حدود دوازده سال از اباعبداللَّه بزرگتر است و با ابا عبداللَّه خیلى محشور بوده است. عطیّه گفت با همین حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذکر گفت تا به نزدیکى قبر مقدس حسین بن على علیه السلام رسید. وقتى که رسید، دو بار یا سه بار فریاد کشید:
حَبیبى یا حُسَین! دوستم، حسین جان! بعد گفت: حَبیبٌ لایُجیبُ حَبیبَهُ؟ دوستى جواب دوستش را چرا نمیدهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیرْغلام تو هستم، چرا جواب مرا نمیدهى؟ بعد گفت: عزیزم، حسینم! حق دارى جواب دوستت را ندهى، جواب پیرْغلامت را ندهى، من میدانم با رگهاى گردن تو چه کردند، من میدانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست.
گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد. وقتى که به هوش آمد سرش را به این طرف و آن طرف برگرداند و مثل کسى که با چشم باطن می بیند گفت:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ ایَّتُهَا الْارْواحُ الَّتى حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَیْن سلام من بر شما مردانى که روح خودتان را فداى حسین کردید.
بعد از اینکه گفت من چنین و چنان شهادت میدهم، گفت: و من شهادت میدهم که ما هم با شما در این کار شریک هستیم. عطیّه تعجب کرد که یعنى چه؟ ما با اینها در این کار شریک باشیم؟ به جابر گفت: معنى جملهات را نفهمیدم، ما که جهاد نکردیم! ما که قبضه شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریک باشیم؟! گفت:
اصلى در اسلام هست که من از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیدم. فرمود: هرکسى که واقعاً از ته دل دوست داشته باشد، روحش هماهنگ باشد، در این عمل شریک است. من اگر شرکت نکردم نمىتوانستم شرکت کنم، از من جهاد برداشته شده بود ولى روح من پرواز میکرد که در رکاب حسین علیه السلام باشد. چون روح ما با روح حسین بود، من حق دارم ادعا کنم که ما با آنها در این عمل شریک هستیم.
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج25
پی نوشت:
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود:
«علامت مؤمن (شیعه) پنج چیز است:
- نماز 51 رکعتی (17 رکعت واجب و 34 رکعت مستحبی و نافله)،
- زیارت اربعین،
- انگشتر در دست راست کردن،
- پیشانی را در سجده بر خاک نهادن
- و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.»
(تهذیب الاحکام، ج 6، ص 52؛ مصباح، کفعمی، ص 648.)
برچسب ها :
معارف / شبهات ,