[مردم کوفه!] چرا شما را پیکرهاى بى روح، و روح هاى بدون جسد مى نگرم؟
چرا شما را عبادت کنندگانى بدون صلاحیّت، و بازرگانانى بدون سود و تجارت، و بیدارانى خفته، و حاضرانى غایب از صحنه، بینندگانى نابینا، شنوندگانى کر، و سخن گویانى لال، مشاهده مى کنم؟
پرچم گمراهى بر پایه هاى خود بر افراشته شده و طرفداران آن فراوان گشته شما را با پیمانه خود مى سنجند و سرکوب مى کنند.
پرچمدارشان (معاویه)، از ملّت اسلام خارج و بر راه گمراهى ایستاده است. پس آن روز که بر شما دست یابند جز تعداد کمى از شما باقى نگذارند، چونان باقى مانده غذایى اندک در ته دیگ یا دانه هاى غذاى چسبیده در اطراف ظرف شما را مانند پوست هاى چرمى به هم پیچانده مى فشارند، و همانند خرمن شما را به شدّت مى کوبند، و چونان پرنده اى که دانه هاى درشت را از لاغر جدا کند، این گمراهان، مؤمنان را از میان شما جدا ساخته نابود مى کنند.
با توجّه به این همه خطرات، روشهاى گمراه کننده شما را به کجا مى کشاند؟ تاریکى ها و ظلمتها، تا کى شما را متحیّر مى سازد؟
دروغ پردازیها تا چه زمانى شما را مى فریبد؟ از کجا دشمن در شما نفوذ کرده به اینجا آورده و به کجا باز مى گرداند؟
آگاه باشید که هر سر آمدى را پرونده اى، و هر غیبتى را بازگشت دو باره اى است. مردم به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهید، دل هاى خود را در پیشگاه او حاضر کنید، و با فریادهاى او بیدار شوید. رهبر جامعه باید با مردم به راستى سخن گوید و پراکندگى مردم را به وحدت تبدیل، و اندیشه خود را براى پذیرفتن حق آماده گرداند.
پیشواى شما چنان واقعیّت ها را براى شما شکافت چونان شکافتن مهره هاى ظریف، و حقیقت را از باطل چون شیره درختى که از بدنه آن خارج شود، بیرون کشید.
پس در آن هنگام که امویان بر شما تسلط یابند، باطل بر جاى خود استوار شود، و جهل و نادانى بر مرکب ها سوار، و طاغوت زمان عظمت یافته، و دعوت کنندگان به حق اندک و بى مشترى خواهند شد.
روزگار چونان درنده خطرناکى حمله ور شده، و باطل پس از مدّت ها سکوت، نعره مى کشد، مردم در شکستن قوانین خدا دست در دست هم مى گذارند، و در جدا شدن از دین متّحد مى گردند، و در دروغ پردازى با هم دوست و در راستگویى دشمن یکدیگرند. و چون چنین روزگارى مى رسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد، و باران خنک کننده، گرمى و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مى کنند، نیکان و بزرگواران کمیاب مى شوند، مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستى از میانشان رخت بر مى بندد، و دروغ فراوان مى شود.
با زبان تظاهر به دوستى دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مى کنند، و از پاکدامنى به شگفت مى آیند، و اسلام را چون پوستینى واژگونه مى پوشند.
قسمتی از ترجمه خطبه 108 نهج البلاغه ترجمه مرحوم دشتی
آه نوشت:
چرا کسی در دهان آن مردک یاوه گوی بی حیای ملعون نزد که این قدر درشتی و جسارت و حرمت شکنی و نکند و پا از حد کوتاه خود فراتر ننهد؟ یک مـَــرد! در این کشور پیدا نمی شود؟!
یا مظلوم!
برچسب ها :
مباحث روز ,