در حاشیه ی نمازجمعه ی تبریز بروشوری حاوی «نطق دکتر فرهنگی نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در جلسه علنی مورخ 10 خداد 1390 مجلس شورای اسلامی» پخش شد که این کار از نظر بنده معنایی جز شروع رسمی و عمومی تبلیغات انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی ندارد (بگذریم از این که سخنان مطرح شده توسط ایشان در سخنرانی مذکور، صحیح و قابل تقدیر است).


بنده یک پیشنهاد خوب برای نمایندگانی که قصد تبلیغ خود را دارند بیان میکنم:

اینجا مرکز شهر تبریز، «شهر بدون گدا» است، ظهر روز شنبه 14 خردادماه 1390

مادر سالخورده

مادر سالخورده

سوء تفاهم نشود، این مادر سالخورده به هیچ وجه گدا و محتاج کمک کسی نیست. او دست فروشی و امرار معاش میکند. این قضیه از توسعه! ی کار رو بار او هم پیداست؛ ابتدا فقط چند قوطی کبریت می فروخت اما الان -بزنم به تخته- دستمال کاغذی و ادویه هم می فروشد. وضعش آنقدر خوب شده که حتی دولت از او می تواند مالیات و عوارض و مالیات بر ارزش افزوده بگیرد. حیف که قیافه ی معصوم و مظلوم او در چند عکس مخفیانه ای که از قیلوله و خواب ظهرگاه اش گرفته ام پیدا نیست.
آیا سهم یک مادر سالخورده ی ایرانی فقط دو وجب خاک پیاده رو شهر است!؟ آیا بیت المال فقط مختص آقایان و آقازاده ها و از ما بهتران است!؟ آیا مردم غیور تبریز، هر روز این صحنه را در مرکز شهر ندیده و بی تفاوت از کنار آن عبور نکرده اند!؟
با خیال خام خودم گفتم عید نوروز بهانه ی خوبی برای تفقذ از اوست اما پیدایش نبود. به او می گفتم اگر فرزندانت گرفتار و مسئولینمان در خواب هستند لااقل می توانم لحظه ای جای فرزندت باشم و دلجویی ات کنم.

نمایندگان شهر ما، اینها که عنقریب میلیون ها و میلیاردها هزینه ی تبلیغات خود خواهند کرد -و تا پایان عمر و تا قیامت مدیون و اسیر شهرام جزایری ها* خواهند بود- لااقل محض ریا هم که شده دستی هم از مستضعفان جامعه بگیرند.

در ترک معصیت، نیازی به اخلاص نیست؛ ای کاش مسئولین ما مثل دکتر احمدی نژاد ریا و عوام فریبی! کنند
و با روستائیان و کوخ نشینان نشست و برخاست داشته باشند و به فقرا رسیدگی کنند.

به جان خودم، شما ریا کنید و کار مردم را راه بیاندازید و گره از مشکلاتشان باز کنید (حتی برای ریا و جمع کردن رأی)، قول میدهم از این کارتان انتقاد نکنم!

کدام یک از نمایندگان محترم ما از وقتی بر صندلی های «کاخ سبز» (شما بخوانید مجلس شورای اسلامی) تکیه زده اند، حتی یک بار عرض و طول خیایان های شهر را پیاده قدم زده اند تا لااقل از وضع ظاهری -و صورت های با سیلی سرخ شده- مردم مطلع و باخبر شوند!؟

نمایندگان محترمی که در جلسات و رأی گیری های مجلس غایب هستند و در حوزه های استحفاظی خود هم نیستند و به داد مردم نمی رسند، نمیدانم چه امر و وظیفه ی مهمتری آنها را به خود مشغول کرده است.

20:30 خدمت کرد اما به نظرم -ناخودآگاه- منجر به خیانت هم شد. مسئولین ما به جای اینکه خودشان دنبال افتضاحات و کاستی های کارشان باشند چشم به 20:30 و امثالهم دوخته اند تا ببینند هر وقت آبروی نداشته شان نزد ملت بر باد رفت آن وقت دست به کار شوند و خودشان را گِـل بگیرند. جناب مسئول! حضرت مستطاب! وظیفه ی شماست که مشکلات مردم -که ناشی از کم کاری و خیانت شماست- را شناسایی و رفع کنید نه رادیو و تلویزیون. وقتی مسأله ای در تلویزیون مطرح می شود، این، اوج افتضاح شماست و باید بروید بمیرید!
بدیختی اینجاست که بنده و امثال بنده باید به خاطر جلوگیری از سوءاستفاده ی دشمنان قسم خورده، خفه شویم و دم برنیاوریم و میدان برای تاخت و تاز شما باز شود.

یکی از برکات روی کار آمدن احمدی نژاد این بود که تا حد زیادی معادله و تساوی «مسئول = نظام» را شکست و دیگر کسی حتی حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی را مرادف و مساوی با «نظام» نمی داند. و این، نعمت بزرگی است.
رهبر مظلوم و مقتدر انقلاب این قدر بر لزوم عدالتخواهی تأکید می کند اما کو عدالتخواه و کجا عدالتخواهی عمومی خواهد شد!؟

اعتراف میکنم برای نوشتن این مطلب ترس دیگری هم دارم، اینکه به جای حل مشکل، پیرزن بیچاره را از کار و کاسبی بیاندازند و به جای ثواب کردن، کباب کرده باشم و علاوه بر تیغ مسئولین، آه مادر سالخورده هم گلویم را بگیرد.

چند روز که بگذره ان شاء الله یک جوالدوز هم به دکتر احمدی نژاد -که خیلی وقت است به جای کاپشن، کت می پوشد- خواهم زد.

پی نوشت:
* شهرام جزایری در جلسه ی دادگاه گفت: بینی و بین الله 300 میلیون تومان به آقای خاتمی دادم تا دست پیش دیگری دراز نکند!




برچسب ها : خودنوشت  ,